دخترونه ... « پسرا نیان»

عنوان نداره.....

نوشته شده در 88/7/7:: 9:47 عصر

با این ریختو قیافه زنم میخوان !!!!!!!!!!!!!! چه اعتماد به نفسی


کلمات کلیدی :

پیامها


پسرا برید بمیرید

نوشته شده در 88/7/7:: 9:43 عصر

نمیدونم این پسرا به چیشون مینازن قیافه که ندارن،اندام که ندارن،هیچی ندارن اما بازم که راه میرن انگار فرس فیس مانکنا انتخاب شدن.

مغزه پسرا رو اگه باز کنی همچی توش پیدا میشه جز عقل و قلبشونو اگه باز کنی هیچی توش پیدا نمیشه جز یه تیکه سنگ.

این حرفو بدون شک باور کنید پسرا هیچوقت عاشق دخترا نمیشن بلکه یه مدت فقط دوسشون دارن

همشون بعد از بهم زدن با دوست دخترشون دیگه تصمیم میگیرن با هیچ دختری رفیق نشن اما دوساعت نمیگذره که با دوستشون میپرن بیرونو تا شب با صد نفر رفیق میشن(اینم بخاطر حس هوس بازیشونه) 

همه پسرا در سال یک روز از صبح تا شب در دسترس کامل هستن(روز تولدشون) و یک روز در سال ناپدید میشن (روز تولد دوست دخترشون)

نمیدونم این اعتماد به نفسو غرورشونو از کجا اوردن که وقتی باهاشون حرف میزنی از پس اعتماد و غرور دارن خفه میشن.

در کل پسرا موجودات ناقصی هستن هر کدومشون از یه نظر میلنگن.

خلاصه با همه این حرفا یه پیشنهاد دارم براشون اینکه "پسرا برید بمیرید"


کلمات کلیدی :

پیامها


هویجوری

نوشته شده در 88/7/7:: 9:34 عصر

هی دودز  ( بابا خب انگلیسی نمی شه هر وری می زنم فارسی تایپ می کنه ) جو گرفتم اول جمله رو امریکایی برم

 

هویجوری خوشی زده بود زیر دلم گفتم باز آپ کنم ! چیه خب ؟ بده تندی باز آپ می کنم ؟

در حال حاضر یک عدد غنچه مانکن داره وبلاگ آپ می کنهبه جون تو  جدی جدی رفتم پیش یه دُکی تغذیه سه کیلو کم کردم با 3سانت دور کمر حالا فکر نکنی چاقالو هستما نه به خدا اونجوریام نیستم

ولی خب آخه من یه دوست دارم از لاغری داره می شکنه بعد با هم که می ریم بیرون شکل چاق و لاغریم  اینه که رگ غیرت گردن اینجانب بدجوری ورقلمبیده شد وقتی رفتم پیش دُکی واسم نوشت متناسب این دُکی با اینکه جوونه ولی انقدر جدیه  البته گاهی از دستش در می ره می خنده منم که بی جنبه یهو ریسه می رم بعد سریع خندشو جمع می کنه بنده هم دست و پامو  به جون خودم دیگه پیت میام اونجا  دوستم  می گه انقدر نیشتو باز نکن زشته بابا افسردگی می گیرم می افتم رو دستتونا  تو این یک ماه رژیم عجیب ارادتی پیدا کرده بودم به خواهر و مادر دُکی  از اونجایی که باید پیاده روی کنم و عادت خیلی زشتی که دارم اینه که با ماشین می رم اینور و اونور با تصمیمی شبیه به تصمیم کبری !! ماشین رو گذاشتم کنار و بعضی مسیر ها رو پیاده گز می کنم بعد خسته می شم  می گم تاکسی بگیرم ؟ یهو می گم نه نه من ماشین سوار نمیشم  که پیاده روی کنم البته ناگفته نماند که برادران خیر این مرز و بوم اصرار شدیدی در رسوندن بنده به مقصد داشتن که خب می دونی رژیمه دیگه نباید شکستش ! ( حالا انگار قبل رژیم هر روز سوار می شدم با خودم گفتم حالاکه دارم مانکن میشم   به این دندونای وامونده هم برسم

عرضم به حضور مبارکتون که من یه دندانپزشک پیدا کردم که از حق نگذریم کارش فوق العادست فقط یکم هیزه  

قضیه از اینجا شروع شد که من نیست که از دکتر و آمپول !!!! و این حرفا بدم میاد (توجه داشته باش بدم میاد نمی ترسم نیشتم ببند ! )  برای همین تا گند زده نشه به مریضی دکتر برو نیستم که !

یه روز داشتم انجیر خشک می خوردم که خیلی شیک نصف دندون آسیاب پایین اومد تو دهنم !!!!!!! گفتم بی خیالش دیگه فعلا که درد نمی کنه با مسواک نگهش می دارم ! چشمتون روز بد نبینه چند ماه بعدش از داخل عفونت کرد کارم به تب کشید  یکی از دوستان خانوادگی آدرس ایشون و شمارشو دادن ! زنگ زدم رفتم ماشالله انقدر شلوغ بود سرش که فقط معاینه می کرد وقت واسه یک ماه دیگه می داد خلاصه نگاه کرد دید وای چه شده این دندون من ! گفت صبر کن بین مریض یه کم روش کار کنم منم که داشتم از درد پر پر می شدم ( غنچه هستم دیگه خب ) بین مریض یکم روش کار کرد و دردشو ساکت کرد ! منشی وقت داد واسه یک ماه دیگه ! گفتم یا خدا من با این دندون پانسمان شده درب و داغون برم تا یک ماه دیگه ؟!!! هیچی دیگه اومدم خونه دو روز بعد منشیه زنگ زد که چطوری ؟ ( منشیشم انقده مهربون بود )آقای دکتر گفت زنگ بزنم حالتو بپرسم ! گفتم جدی ؟ چه دکتر مهربونییییییییییییییییییی  گفت آقای دکتر گفته چون خیلی وضع دندونش خرابه تو اولویت قرار بده تا یه بیمار کنسل شد بذارمت جاش ! امروز بیا ! منم گفتم اوکییییییییییییییییی ! رفتم یه خانواده بودن هی یکی یکی می اومدن خداحافظی می کردن این بیچاره هم هی نیم خیز می شد ! من داشتم می خندیدم گفت خیلی شیطونیا ! من خندیدم گفت چشاتم گرگه ! من : نه بابا ! من مثل یه فرشته معصومم ! گفت حالا تو بگو نه ولی معلومه ازت ! من تو دلم : خب تو اینجوری فکر کن واه واه !!! دکتر هم انقدر گیر ؟آقای دکتر مهربون گفت دندوناتم  یه مشکل کوچیک دارن بیا درستشون کنم احتمالا از زیر پوسیدن ! منشیش فرمودن برای شما استثنا عصب کشی کردن چون دستشون درد می کنه دیگه عصب کشی نمی کنن می فرستن پیش یکی دیگه ! گفتم چه کلاس بازیا !! ( فکر کن نمی فهمیدم که ) خلاصه گذشت تا همین چند وقت پیش با دوستم رفتیم مطبش ! آقای دکتر با لبخندی ملیح ازمون استقبال کرد ! دوستم گفت منم بیام دندونامو معاینه کنه ! راستی اینم بگم من خیلی خوش خنده هستم ! دست خودم نیست به خدا ! از خونه گرفته تا پیش دوستامو ، فامیلامونو ، دکتر و ... نیشم بازه ولی به خدا بدون منظور می خندم ! این آقای دکتر هم هی سر به سر من می ذاشت منم اون زیر هر هر می خندیدم ! به دوستم گفت دوسته خوش اخلاقی دارین !دوستم گفت آره خیلی ! گفت همین شد اونروز گولم زد دندونشو درست کردم وگرنه من عصب کشی نمی کنم !! وقتی دندونمو درست می کرد می گفت موشی دهنتو باز کن !! من : جانم ؟ شما با کی بودین الان ؟ موشی کیه دیگه بابا ؟ به دوستم گفت صبر کنین بعد از مریض آخر دندون شما رو درست کنم چیزی نیست سادست ! موندیم و  من بالای سردوستم ایستاده بودم آخرش که منشیش داشت رو دندون خواهرم لیزر می گرفت دیدم زل زده به من داره لبخند میزنه ! باور کن دیگه داشتم خجالت می کشیدم ! فکر کن منو خجالت !!! دوستم که غش کرده بود از خنده دیگه ! حالا پس فرداش دوباره وقت داشتم نمی دونم چه کرمیه هی دونه دونه دندون نگاه  می کنه ! هیچی دردسرت ندم پس فرداش هی به مامانم می گم مامان بیا با هم بریم ! مامانم : خودت برو دیگه خرس گنده ! الان دیگه ?? سالته تا کی من دنبالت بیام ؟ من : حالا نه اینکه تا الان هر جا خواستم برم پریدی دنبالم اومدی ؟ آخه نمی دونه که من چه گرفتار شدم ! هیچی مجبور شدم تنها برم به محلی نا امن !! دندونمو درست کرد ! دندون عقلمم کشید ! واییییییییییی انقدر درد داشت ولی ?? ثانیه بیشتر طول نکشید ! گفتم ببینمش دندونمو ؟ نشونم داد گفت می خوای ببریش ؟ گفتم : اوهوم گفت ااااااااا خب اینم ببر ! گذاشتش لای گاز بهم داد !! خواستم پاشم گفت جداً خیلی نازی ! می خواستم بگم نه آقای دکتر ! اینکارو نکن ! به من رحم کن !  گفتم : زنم میشی ؟   منو میگی مردم از خجالت و ذوق   بهش گفتم : باید فکر کنم . هنوزم دارم فکر می کنم.! حالا جدا از شوخی من آدم صادقی هستم ! چه ایرادی داره خیلی چیزا رو در قالب طنز بنویسیم ! شاید هر کس دیگه ای بود قایم می کرد ولی به هرحال این مسائل دور و برمون کم نیست ! حداقل من خودم کم نمی بینم !در واقع این آقای دکتر خوش قیافست ! اینا همه رو با خنده و شوخی نوشتم که بگم داشتم فکر می کردم ما خانوما چقدر قیافه برامون مهمه ! البته لحظه ای ! مثلا اگه این آقای دکتر زشت بود باور کن بدم میومد و اخم می کردم ! ولی چون قیافش با مزه بود تازه نیشمم باز می شد ! البته من خودم کلی طول می کشه تا بفهمم کی منظور داره کی نداره ! حالا اگه اصل کاریه باشه بیچاره سلامم بکنه می چسبونمش به منظور !!

یعنی واسه این یه پست دهن من رسما قیرو گونی شدا !! از پریشب شروع کردم هی ? خط می نویسم هی می رم بیرون و اینور و اونور ! یه سری هم کلا پاک شد و اشکها ریختم ! تا الان تموم شد ! خوب شد نخواستم رمان بنویسم وگرنه جزو آثار تاریخی می شد !


کلمات کلیدی :

پیامها


سـ ـکـ ـس ( داغ داغ )

نوشته شده در 88/7/7:: 9:19 عصر

یک روز پسری دوازده ساله که لاک پشت مرد ه ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از خانه های "فساد" اطراف آمستردام شد و گفت:

- من می خواهم با یکی از خانم ها سـ ـکـ ـس داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم
گرداننده آنجا که همه "مامان" به او می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها نداشت اندکی فکر کرد و گفت:
- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن
پسر پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟
"مامان" گفت: نه ندارند
پسر که خیلی زبل بود گفت:
- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند. من هم لیزا را میخواهم
اصرار پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی که لاک پشت مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد آمد بیرون و پول را به "مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید:
- چرا تو درست کسی را که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟
پسرک با بی میلی جواب داد:
- امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه هاست و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این خانم امشب هم مثل همیشه حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه این بیماری آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد
بعدا که پدر و مادرم از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش میرسونه و طبق معمول تو راه ترتیب اونو خواهد داد و بیماری به پدرم سرایت خواهد کرد
وقتی برگشت آخر شب پدرم و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم هم مبتلا خواهد شد. فردایش که پستچی میاد طبق معمول مادرم و پستچیه قاطی همدیگر خواهند شد
هدفم مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش روی لاک پشتم رفت و اونو کشت

 نظر یادت نره .


کلمات کلیدی :

پیامها


دخترونه ... « پسرا نیان»

نوشته شده در 88/7/7:: 9:6 عصر

یه عالمه اسم واسش عوض کردم

آخه خیلی دوسش دارم

هم اون قبلیا رو

 هم اینو که  از همشون بیشتر دوست دارم چون متعلق به تنها سرمایه ی قلک زندگیمه  

مموشی

بیا تو ببین

توت فرنگی سرگردون

 دختر خاطرات

همونی که میخوای

دختر سایه ها

حالا میذرام ::. ?? دخترونه ... « پسرا نیان»?? ::.

شما هم عوض کنید و بنویسید ::. ??دخترونه ... « پسرا نیان»??::.

دقیقا مثه همین بنویسیدا وگرنه ناراحت میشم 

اگه نمیتونید از اینجا کپی کنید ----->   ::. ?? Lo...0o...Ve...Ee ?? ::.   < -----

این اسم دیروز به ذهنم رسید

 

  مبــــــــارکه اسم قشنگه جـدیــــدم


کلمات کلیدی :

پیامها


<      1   2      

انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس

JavaScript Codes