نوشته شده در 88/7/7:: 9:2 عصر
کودکی
اون موقع ها که کوشمولو بودم من ( قد نخود) این شعرو میدوستیدم !
محمود آقا شلخته می رفت به پای تخته
طفلکی دستپاچه شد آخ که ندیدی چه شد
از جای خود که پاشد یک دفعه کله پا شد
کیفش جلوتر افتاد این ور و اون ور افتاد
دفتر پاره پاره کتاب بدقواره
مداد نوک شکسته کیف بدون دسته
پخش و پراکنده شد کلاس پر از خنده شد
1: من تقریبا همه شعرهای بچگیامو یادمه همچنان.
2: اگه خواستی کامنت بذاری پیشنهادم اینه که یه شعر ازبچگیات بنویسی..ببینم کدومتون حافظه اش از من بیترتره!
تهدیدهای مامانم وقتی فسقلی بودم:
مامی: دِ انقد با من لجبازی نکن بچه .. می دم نمکی ببرتت ها !
من:خب بده !
مامی: ؟!!!!!
من: یالا ! .. یالا منو بده نمکی ببره .. یالا منو بده نمکی ببرههههههههههه .. منو بده نمکیییییییییییییی ... !!!
کلمات کلیدی :
درباره وبلاگ
نارملا
“من یه دختر مهربون ، با احساس ؛ اصلا به تو چه که من کی هستم ،هان ؟”
فهرست اصلی
آمار
آرشیو
دوستان
پیوندهای روزانه
موسیقی وبلاگ
طراح قالب
POWERED BY
انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس
JavaScript Codes